ایران‌شناسی فرصتی برای معرفی ظرفیت‌ها

  • ۸۹۲

به مناسبت روز ایران‌شناسی و ایرانگردی اعضای بنیاد ایران‌شناسی دفتر منطقه‌ای زاگرس با امام جمعه و فرماندار نهاوند دیدار کردند.

به گزارش عقیقزرین، امام جمعه نهاوند ضمن تبریک میلاد امام حسن (ع)، گفت: ایران چه در دوران اسلامی و چه پیش از آن سرزمینی بزرگ بوده و شناسایی آن بسیار امر پسندیده است.

حجت‌الاسلام والمسلمین عباسعلی مغیثی افزود: کارهایی که برای خدا انجام شود، قطعا ماندگار بوده و اجر دنیوی و اخروی نیز خواهد داشت.

وی همچنین توصیه نمود: در پژوهشی سعی بهتر است به معرفی الگوهایی برای جوانان بپردازید.

در این جلسه رئیس بنیاد ایران‌شناسی دفتر منطقه‌ای زاگرس گفت: ایران مجموعه‌ای از فرهنگ ها و آداب است.

محمدرضا عطایی ضمن تشریح اقدامات انجام شد و برنامه های در دست اجرا، افزود: شناخت و شناساندن جلوه های متنوع ایران، سدی محکم در برابر نفوذ دشمن خواهد بود.


فرماندار شهرستان نهاوند در این نشست گفت: لازم است ظرفیت‌های شهرستان در حوزه محصولات باغی و کشاورزی به دیگر مناطق کشور و جهان معرفی شود 

مراد ناصری افزود: جشنواره عشایری یکی دیگر از برنامه هایی است که می‌توان با استفاده از آن ظرفیت های شهرستان را شناساند.

وی ضمن تاکید بر انجام امور پژوهشی در کارها، ادامه داد: هر برنامه ای که در راستای معرفی ظرفیت های شهرستان باشد مورد حمایت ماست، اما از بنیاد ایران‌شناسی دفتر منطقه‌ای زاگرس به عنوان یک نهاد علمی پژوهشی انتظار می رود، برنامه های پیشنهادی را بر طبق کارشناسی امکانات موجود ارایه نماید.

رئیس بنیاد ایران‌شناسی دفتر منطقه‌ای زاگرس در ادامه گفت: برنامه های ما تلاش برای معرفی هر چه بیشتر منطقه زاگرس و به خصوص شهرستان نهاوند است.

محمدرضا عطایی افزود: پژوهش پیرامون منطقه زاگرس یکی از نکات مورد تایید حضرت آیت الله سید محمد خامنه‌ای، ریاست محترم بنیاد ایران‌شناسی است که در این خصوص فعالیت هایی را انجام داده و در حال تکمیل آن هستیم.

وی ادامه داد: معرفی شخصیت های تاریخ معاصر از دیگر برنامه های دفتر منطقه‌ای زاگرس است که سال گذشته موضوع شهید حیدری انجام شده و در پروسه چاپ است و امسال تدوین کتاب با موضوع شهید قدوسی در دستور کار است.

در ادامه نشست، پیرامون برنامه های حوزه گردشگری و معرفی شهرستان صحبت شده و قرار شد بنیاد ایران‌شناسی دفتر منطقه‌ای زاگرس در این خصوص پژوهش هایی را انجام داده و حاصل کار را در قالب برنامه و طرح اجرایی ارایه نماید.


پی‌نوشت: پایگاه خبری تحلیلی عقیق زرین

نام ایران ایستاده تا راه را گم نکنیم

  • ۸۸۰

بیانیه رئیس بنیاد ایران‌شناسی دفتر منطقه‌ای زاگرس به مناسبت روز ایران‌شناسی و ایرانگردی:

در زبان باستانی «ایره» به معنای آزادگی و «ان» پسوند مکان است، ایران یعنی سرزمین آزادگان. ایران سرزمینی کهن است که تاریخ مردمانی که در آن زیسته‌اند نشان می‌دهد به راستی سرزمین آزادگان بوده، هست و خواهد بود.
وقتی آموزه‌های نورانی اسلام با سابقه تمدن دیرپای این سرزمین در هم آمیخت، فرهنگ و تمدنی ایرانی- اسلامی را رقم زده که در جهان به زیبایی می‌درخشد.
نام ایران را که می‌شنویم حس غرور و افتخار بر جانمان تجلی می‌یابد. اینکه زاده کدام شهر و دیارش باشیم فرقی نمى‌کند، متولد هر جایی از این خاک کهن که باشیم باز هم به پرچم مقدس سه رنگش و همه جهات جغرافیایی‌اش افتخار کرده و مردمانش را عضوی از خانواده‌ای به نام وطن می‌دانیم.
ایران اسلامی تصویری از خداجویی، تاریخ، تمدن، فرهنگ، نجابت، آزادگی، سلحشوری، مقاومت و ایثار در ذهن‌ها تداعی می‌کند. سی‌ام اردیبهشت ماه؛ روزی که نام قلب زمین، ایران بر آن نهاده شده و آنرا به عنوان روز ایران‌شناسی و ایرانگردی پاس می‌دارند.
امروز روزی است که زیبایی‌های سرزمینمان را به یادمان می‌آورد؛ از البرز و زاگرس سرافراز تا دریای کاسپین و خلیج پارس؛ از دلیری مردان و نجابت زنان تا رشادت شهیدان و غیرت رزمندگان که لازم است آنها بشناسیم تا راه را گم نکنیم.
در اینجا لازم است ضمن تبریک ماه خدا و میلاد سرور جوانان اهل بهشت امام حسن مجتبی (ع)، متذکر شد ایران اسلامی همواره جایگاهی والا در بین تمام کشورها داشته و حوزه تمدنی- فرهنگی ایران بر سپهر جهانی جاودانه خواهد بود. خانواده بنیاد ایران‌شناسی دفتر منطقه‌ای زاگرس ضمن گرامیداشت روز ایران‌شناسی و ایرانگردی در تلاش است تا به سهم خود در شناسایی و شناساندن بخش کوچکی از ایران بزرگ اقدام نماید.
حوزه زاگرس که بنابر یافته‌های جدید می‌توان آنرا منشا پیدایش حیات انسان قلمداد کرد، هنوز ناشناخته‌های بسیاری در خود دارد و شهرستان نهاوند به عنوان دروازه ورود اسلام با سابقه چند هزار ساله تمدن و زیست انسانی و طبیعت زیبای خود بخش مهمی از فرهنگ ایران را در خود دارد که شناسایی و شناساندن آنها وظیفه اصلی ماست، باشد که لطف خدا سبب توفیق در این امر گردد.

نهاوند-

سنگ‌های مسیر توسعه نهاوند را با هم کنار بزنیم

  • ۹۱۰

یکی از موضوعاتی که همیشه در نهاوند به گوش می رسد عقب ماندن و توسعه نیافتگی شهرستان است؛ جملاتی که آنقدر شنیده شده‌اند دیگر نه حس تلاشی را برمی انگیزاند و نه حتی باعث افسوس می‌شود، گویی به این وضع خو گرفته‌ایم و خلافش سبب رنجش خواهد شد.

فرماندار نهاوند از اولین روزهای حضور خود کمر همت برای توسعه شهرستان بسته و برنامه‌هایی را که فکر می‌کرد می‌تواند به توسعه شهرستان بینجامد در پیش گرفت، اما متاسفانه سنگ‌های مسیر آنقدر بزرگ و قدیمی است که برداشتن آنها کار یک نفر نیست حتی اگر آن یک نفر فرماندار باشد.

نماینده هم هر چه می‌دانسته، تلاش کرده به انجام برساند.

در همه جمع‌های سیاسی و غیر سیاسی صحبت از وظایف فرماندار و نماینده است، اما کسی از وظایف احزاب، جریانات سیاسی، نهادهای مردمی و خود مردم حرفی به میان نمی‌آورد، گویی فراموش کرده‌ایم که جامعه تشکیل شده از همه با هم و هیچ کس به تنهایی نمی‌تواند همه مشکلات را حل کند.

عده‌ای هم بیرون از گود نشسته و از ترس آنکه غباری به کلاهشان ننشیند هیچ کاری نمی‌کنند؛ اما در ایراد گرفتن و مقصر تراشیدن، سخنوران قدری هستند، وقتی فرمانداری به کارهای اداری رسیده و ارتباطش با مردم کمرنگ است، تمام مشکلات شهرستان را ناشی از آن می‌دانند و حالا که فرماندار بیشترین وقت خود را برای ارتباط با مردم حتی در دورترین روستاها گذاشته همین را کرده‌اند پیراهن عثمان.

فرماندار بومی را یک جور می‌رنجانند و فرماندار غیربومی را به گونه‌ای دیگر؛ و هزاران مورد دیگری که جای آنها در این فرصت نمی‌گنجد.

به جای این حرف‌های صد من یک غاز، بهتر است دست در دست هم داده و با استفاده از ظرفیت‌های موجود در شهرستان و همدلی و همکاری سنگ‌های مسیر توسعه نهاوند را با هم کنار بزنیم. مخلص شما/ سردبیر


پی‌نوشت: یادداشت سردبیر در پایگاه خبری تحلیلی عقیق زرین

همه چیز این جهان نسبی است

  • ۱۲۷۴

این منطق که همه چیز این جهان نسبی است، شاید امروز در بین بسیاری از افراد جامعه مورد قبول باشد، اما باور به آن هنوز چندان همه گیر نشده است و بسیاری از افراد نمی‌توانند قبول کنند که به قول شکسپیر «هیچ خیر و شری وجود ندارد، اما برداشت‌های ماست که مسائل را اینگونه می‌سازد». [There is nothing either good or bad, but thinking makes it so]

وقتی هملت به عنوان شاهزاده‌ای که در موارد بسیاری شر بر او وارد می‌شود و از دید مخاطب به طور معمول شخصیت خوب داستان است، چنین حرفی می‌زند، آدم احساس می‌کند چقدر این جمله می‌تواند مهم باشد، اما زمانی که قرار است در زندگی روزمره چنین چیزی به کار گرفته شود، ناگهان همه چیز رنگ می‌بازد و دنیا تبدیل می‌شود به درست و غلط، سیاه و سفید، حالا عده‌ای هم می‌آیند و در این میان می‌خواهند بر وجود رنگ خاکستری تاکید کنند، اما باید گفت برای طی کردن سیاه تا سفید ناچاریم از تمام طیف‌های رنگی بگذریم نه فقط خاکستری!!!

در برابر این سخن که این کار بد است و آن کار خوب، می‌توان گفت چیزی به نام خوب و بد وجود ندارد و این امور به برداشت‌های ما از جامعه و موقعیتی که در آن قرار می‌گیریم بستگی دارد؛ در برابر این سخن عده‌ای موضع‌گیری می‌کنند که «با این منطق اخلاق اجتماعی زیر سئوال می‌رود»، این افراد از ترس زیر سئوال رفتن اخلاق، حاضرند هزار واقعیت دیگر را زیر سئوال ببرند و حتی حکم صادر کنند که فلان چیز خوب است یا بد!!!

اولین آشنایی به نسبت علمی من با مقوله‌ای به نام جامعه مثل بسیاری دیگر برمی‌گردد به کتاب مطالعات اجتماعی سال اول دبیرستان، بیشترین چیزی که در خصوص گروه و جامعه به آن پرداخته می‌شد، باید‌ و نباید، هنجار و ارزش‌ بود؛ اگر اشتباه نکنم این موارد نیز بیشتر با جنبه‌ی تنبیهی تعریف می‌شد، به عنوان مثال در مورد هنجار چیزی شبیه این آمده بود: «فرد با عضویت در گروه، هنجارهایی را باید انجام دهند که در صورت انجام ندادن مجازات می‌شود»، در مورد ارزش هم چنین چیزی در خاطرم مانده: «در جریان ادامه زندگی اجتماعی، مواردی که دارای اهمیت ویژه شده و اعضای گروه به خاطر آنها جان خود را فدا کرده و توهین و رعایت نکردن آنها موجب واکنش اعضا می‌شود، ارزش نامیده می‌شوند». در آن زمان چیزی که بیشتر روی آن تاکید می‌شد ثابت بودن هنجارها و به طور کلی جهان‌شمول بودن هنجارهایی بود که در جامعه جاری است و تلاش بیشتر در این امر انجام گرفته بود که «این است و جز این نیست». یادم می‌آید که همان زمان برای ذهن نوجوان 13 ساله‌ من این سئوال مطرح بود که «اگر این طور است چرا در جامعه‌ی ما رعایت حجاب، هنجار و ارزش است، ولی در جوامع غربی نه؟»پس از سئوالات فراوان از پدر، مادر و معلمان که هزینه‌هایی مانند اخراج از کلاس را در پی داشت، در نهایت ذهن آن روزگار من توانست مسئله را به صورتی کاملاً ابتدایی حل کند و آن دین بود. گرچه در آن زمان فکر می‌کردم که پاسخ را یافته‌ام، اما همین جواب نقض آموزه‌های جهان‌شمول بودن هنجار‌ها و ارزش‌ها را در پی داشت. مسئله‌ای که سال‌ها مرا به خود مشغول کرد... .

«وقتی حجاب که در برخی جوامع هنجار و ارزش اصلی به حساب می‌آید، در برخی جوامع دیگر حتی تا ضد هنجار و ضد ارزش تغییر می‌کند؛ آیا می‌توان جامعه‌ای را یافت که در آن دزدی ارزش محسوب شود؟» این سئوال و چیزهایی شبیه این از مشغولیات ذهن من بود. در دوران تحصیل در رشته فیزیک برای انجام تحقیقی در خصوص «فیزیک و فلسفه» به مطالعه‌ی جز و کل اثر ورنر هایزنبرگ، منطق اکتشاف علمی اثر کارل ریموند پوپر، نسبیت اثر آلبرت انیشتین، نظریه فلسفی فیزیک‌دانان معاصر اثر مهدی گلشنی و فلسفه مکانیک کوانتمی پرداختم و در همین جا بود که اولین جرقه‌های علاقه به فلسفه و فلسفه علم در ذهن من خورد و دیگر هرگز مرا رها نکرد. گذشته از همه اتفاقاتی که در این مسیر برایم افتاد به یک نتیجه بسیار مهم رسیدم: «هیچ خیر و شر کاملی وجود ندارد، بلکه همه چیز این جهان نسبی است».

یکی از اولین برخوردهایی که با فلاسفه نسبی‌نگر داشتم، فردریش ویلهلم نیچه بود: «انواع بسیار متنوع چشم وجود دارد، در نتیجه حقیقت‌های بسیار متنوع وجود دارند. در نتیجه حقیقت وجود ندارد» [اراده قدرت] و «حقیقت چیزی نیست که جایی باشد، تا شاید کشف شود، بلکه چیزی است که باید آفریده شود» [اراده قدرت] و «جهان یک‌بار دیگر به چشم ما بی‌پایان می‌آید، تا آنجا که دیگر نمی‌‌توانیم این امکان را نفی کنیم که در خود دربردارنده‌ی تاویل‌های بی‌پایان است» [حکمت شادان] نفی وجود حقیقت را عده‌ای به افتادن به دام نهیلیست [پوچ‌گرایی] می‌دانند، در حالی که تلاش برای نفی یک حقیقت غالب و پذیرفتن حقایق متفاوت که ناشی از برداشت‌های متفاوت از جهان می‌شود، نه تنها پوچ‌انگاری نیست، بلکه شخصیت بخشی به انسانی است که در نظر بسیاری با یک ماشین برنامه‌ریزی شده تفاوتی ندارد.

این نوع نگرش، به نگاهی شبیه است که کارل ریموند پوپر دارد، او نسبی‌نگری را معادل خردگریزی دانسته و بی‌اعتنایی به خردگرایی را سرچشمه ایده‌های توتالیتر می‌دانست و روشنفکران و فیلسوفانی که «تخم نسبیت‌گرایی و نهیلیسم را پراکنده‌اند» به باد انتقاد می‌گیرد. وی حتی تا آنجا پیش می‌رود که نسبی‌نگری را «بزرگ‌ترین بیماری فلسفی عصر» نامیده و هیچ فرصتی را برای مبارزه با این «آفت خرد علمی» از دست نداده است. اما همین پوپر در کتاب منطق اکتشاف علمی، آن‌جا که می‌نویسد: «علم نظامی از گزاره‌های یقینی یا به طور کامل تثبیت شده نیست که به صورت پیوسته و منظم، به سوی یک وضعیت نهایی پیش برود» یا آنجا که می‌گوید: «ما نمی‌دانیم، تنها می‌توانیم حدس بزنیم»، خواسته یا ناخواسته به نسبی‌گری نزدیک می‌شود.

در این‌جا شاید لازم باشد، توضیح داد که مهم‌ترین دلایل برای اثبات نسبی‌گری، دو انقلاب بزرگ علمی است که نوع نگاه به جهان و مقولات علمی را برای همیشه تغییر داد. انقلاب اول اصل عدم قطعیت بود که از سوی هایزنبرگ مطرح شد و بنا بر این اصل روشن شد که امکان ندارد بتوان با دقت لازم و کافی جایگاه و سرعت یک الکترون را به طور هم‌زمان تعیین کرد. که هر چه دقت را در یک مورد بالا ببریم در مورد دیگر دقت پایین‌تر خواهد آمد.

انقلاب دوم نسبیت انیشتین است که بر طبق تعیین حرکت مطلق ناممکن شده و هر حرکت و سرعتی بر مبنای ناظر آن تعیین می‌شود. توجه به ناظر و از میان بردن شرایط خود جسم در حال حرکت، اولین راه را برای جدایی اندیشنده‌ها و در نتیجه برداشت‌ها باز کرد.

بنابر این دو انقلاب علمی می‌توان نتیجه گرفت همه‌ی امور از جمله علم، اخلاق، دانستن، هنجارها و حتی می‌توان گفت حقیقت همه و همه اموری نسبی هستند، یعنی نسبت به زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، طبقه‌ی اجتماعی، دوره‌ی تاریخی، شکل قدرت سیاسی، شکل‌های اقتدار، زبان و مجازهای بیان، چارچوب‌های شناختی، نظری، مفهومی و حتی نسبت به آموزش‌ها، باورها و یادمان‌های باقی یا پنهان افراد تفاوت می‌کند. در خصوص همین موارد ویتگنشتاین به «شکل‌های زندگی» متفاوتی در بین انسان‌ها اشاره می‌کند. از این رو باید در نظر داشت که افراد یا گروه‌های اجتماعی در دنیاهای گوناگونی زندگی می‌کنند؛ دنیاهایی که شاید با هم ارتباط بیابند و شاید نه، اما به هر حال تفاوت‌هایی بنیادین با هم دارند. از این بحث می توان نتیجه گرفت که چیزی که برای یک فرد درست است، می‌تواند برای فرد دیگری درست نباشد. در این زمان این سئوال پیش می‌آید که پس چگونه می‌توان با این برداشت‌ها رفتار کرد؟ مشکل زمانی بیشتر می‌شود که قرار باشد یکی از این برداشت‌ها از سوی دیگری، مورد قضاوت قرار بگیرد. آیا ما حق داریم که بر اساس باورها و ارزش‌های مورد قبول خود و بر پایه دنیایی که خود در آن زندگی می‌کنیم، موردی در زندگی دیگری را رد کرده و یا در آن دخالت کنیم؟ با این توضیحات آیا می‌توان رفتاری را هنجار، ارزش یا اخلاقی دانست و رفتاری دیگر را خارج از این دایره؟

این مسئله حتی در موارد علمی هم قابل طرح است، به عنوان نمونه درک یک فیزیک‌دان کلاسیک از جرم، با فهم یک فیزیک‌دان مدرن که به نظریه‌های نسبیت و کوانتم باور دارد، یکسان نیست؛ تنها کلمه‌ای که به کار می‌برند یکی است و گر نه معنای جرم برای هر کدام چیزی منحصر و متفاوت از دیگری است. در این موارد به قول توماس کوهن در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی، «مسئله بر سر برداشت و تفسیر نیست، بلکه ناشی از درک متفاوت ناشی از دو گونه سرمشق علمی متفاوت است».

در حالی که نسبی‌نگری در پی قبول و شناخت برداشت‌های دنیاهای مختلف است، رئالیسم فلسفی، منطق‌های خردگرای محض و  ایدئولوژی‌های مختلف سعی در ایجاد پدیده‌ای به نام باور دارند، یعنی اینکه گزاره یا اعتباری را حقیقت دانسته و خلاف آنرا رد کنند؛ این منطق‌ها اعلام می‌کنند که یک و فقط یک دنیا وجود دارد، «جهانی یگانه، واقعی و خارج از ما که نه فقط تعیین می‌کند که چگونه چیز‌ها در مکان، زمان و به شکل کلی باشند، بلکه حقیقت و درستی منحصر علمی را نیز تعیین می‌کنند». از این دیدگاه نظریه‌‌ای درست است که به واقعیت پذیرفته شده یا «امر واقع» نزدیک‌تر شود. این قبیل منطق‌های یکسان‌نگر که در تلاش برای همسان کردن تمام برداشت‌ها بر‌می‌آیند، یکی از برداشت‌ها را –که بیشتر به نفع‌شان است- پذیرفته و به گونه‌ای اقتدارگرا بقیه را حذف می‌کنند؛ از این رو می‌توان گفت که «چنین منطقی شرایط حقیقت آفرینی را در نظر نمی‌آورد»؛ به همین دلیل ناقص و غیرقابل اعتمادند.

پل فیرابند در کتاب علیه روش، می‌نویسد: «برنامه یک روش یا نظریه ثابت، خردگرایی محض [یا هر منطق یکسان‌نگری] بر مفهومی بسیار ابتدایی از انسان و زندگی اجتماعی او تکیه دارد». وی حتی پای را فراتر گذاشته و علم را گستره‌ای در بنیان خود آنارشیستی دانسته و می‌گوید: «انتقاد من از علم جدید این است که مانع از آزادی اندیشه شده است». در این باره می‌توان به این جمله از ورنر هایزنبرگ در کتاب فیزیک و فلسفه ارجاع داد که می‌گوید: «خواه موافق باشیم یا نه و خواه آنرا پیشرفت بنامیم یا خطر، باید بپذیریم که مهار وضع کنونی از حیطه‌ی قدرت بشری فراتر رفته است». وی در بخش دیگری از این کتاب وظیفه‌ی دانشمند را ایجاد همکاری بین‌المللی در حوزه‌ی خود عنوان می‌کند.

آیا قبول کردن رفتار و یا امری به نام حقیقت، اخلاق، درست و ... در واقع محدود کردن چارچوب و به اسارت درآوردن اندیشه‌ی انسان نیست؟

در خصوص جهان امروز ما فکر می‌کنم، این جمله ماکس پلانک حسن ختام باشد: «جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، جهان عجیبی است به هر جا که نظر افکنیم، چه در زمینه‌های مادی و چه در زمینه‌های معنوی فرهنگ، به دوران بحران‌های سخت گام نهاده‌ایم؛ که بر زندگی خصوصی و جمعی ما مهر دلهره و نا ایمنی می‌زنند. کسانی این پدیده را نشان عصر پیشرفت‌های عظیم می‌دانند و کسانی دیگر آنرا دانه‌ی دام سرنوشتی اجتناب‌ناپذیر».


معنای زندگی

  • ۱۳۱۰

از انسان فرزانه پرسیدند: معنای زندگی چیست؟

گفت: روزی در بازار می‌رفتم، یخ‌فروشی را دیدم که دست خالی باز می‌گشت، یکی پرسید: «چه شده؟ هرچه یخ داشتی فروختی؟» گفت: «نخریدند، تمام شد.» یعنی زندگی مطاعی است که اگر به موقع و به قیمت نفروشی تمام خواهد شد.

پرسیدند: به چه بفروشیم؟

گفت: در بازار نشسته بودم، خطاطی شعری خوش بر کتیبه نوشته، بر دست گرفته بود تا بفروشد؛ گدایی او را گفت: «این هنر به چه می‌فروشی تا خسران بر عمر و هنرت نباشد؟» خطاط اندکی فکر کرد، کتیبه را به گدا احسان کرد و بازگشت.

 باز پرسیدند: خسران عمر در چیست؟

گفت: کسی یخ به 5 سکه خریده بود و صبح به کمتر از 12 سکه نمی‌داد، چون ظهر شد و نیم یخ آب، فریاد می‌زد: «یخ به 5 سکه خریده‌ام، نیم آن به یک سکه بدهم، مبادا در همین نیز خسران نمایم».

پرسیدند: چه کنیم که خسران سهم‌مان نگردد؟

گفت: مسافری را دیدم به سایه و کنار جوی آبی چنان دل بسته بود که از رسیدن به باغ پر گل و درختی که در آن نزدیکی بود باز ماند. دیگری را دیدم چنان از کنار زیبایی‌ها می‌گذشت که تمام عمر را در نرسیدن هدر داد. یکی در افسوس و ای کاش زندگی را باطل ساخت و یکی در ترس و شاید آینده. یکی چنان به خود توجه داشت که تنها ماند و دیگری چنان به دیگران توجه داشت که خود را از دست بداد. از اینان نباشید.

زندگی بیش از یک قمار خواهد بود؟

  • ۱۳۱۱

در خصوص تخته نرد، فلسفه و داستان ساخته شدن آن، مطالب زیادی گفته شده، داستان‌هایی که گاه به اوهام بیشتر شبیه است تا واقعیت در این میان خیلی‌ها تخته نرد را قمار می‌دانند؛ اما نرد بیشتر از هر چیزی که فکر کنی به حقیقت زندگی نزدیک است.

جایگاهی است با بیست و چهار عرصه برای بازی که در اختیار انسان گذاشته شده، دوازده خانه سمت روشن (۱۲ ساعت روز) و دوازده خانه سمت تیره (۱۲ ساعت شب).

پانزده مهره‌ای که پیش از حضور بازیگر در جایگاه‌های خود نشسته‌اند و نمادی هستند از دو آرزوی دور (آزادی و عشق)، پنج نیاز میانی (خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت و جنسی)، سه زمان زندگی (گذشته، حال و آینده) و پنج حسی که در خانه‌ی خود در اختیار داریم (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه).

در کنار این‌ها دو تاس وجود دارد، یکی ظاهر است و دیگری باطن و هر کدام شش وجه (راست، چپ، روبرو، پشت سر، بالا و پایین)دارند.

نحوه‌ی حرکت مهره‌ها در اختیار انسان است (بازی کردن) و تعداد حرکت‌ها را تقدیر مشخص می کند (تاس ریختن) یعنی آنچه به واسطه آن دو تاس نازل می‌شود جبر است و بازی با مهر‌ه‌ها اختیار؛ پس «لاجبر و لا اختیار» [نه جبری و نه اختیاری] است که «تفویض امر بین الامرین» [برگزیدن یک مسیر از بین مسیرهای مشخص شده] شرح تخته نرد است!

وقتی که ظاهر و باطن بر یک وجه نشست، جفت بازی می‌شود و اگر ظاهر و باطن هر دو کامل باشد، جفت شش می‌آورد و فرصت می‌یابد تا کنج خانه‌ای را برای خود ببندد.

باید حواست باشد که مهره‌ات را در وسط بازی تنها رها نکنی، زیرا ممکن است در میانه‌ی زندگی دل به چیزی ببندد و زمین‌گیرت ‌کند و باید بازی را از سر بگیری آن هم در صورتی که خانه‌‌ای خالی بیابی و وجه تقدیرت بر آن متمایل باشد. اما سرانجام کسی برنده است که زودتر عرصه دل را از دغدغه‌ی روز و شب خالی کند و با پوزخندی به نظاره بنشیند همکاری تقدیر و اراده را.

حالا اگر نرد قمار است آیا زندگی چیزی بیشتر از یک قمار خواهد بود؟