غربت ایرانیت در میان ما

  • ۱۱۵۱

 

«فاجعه در نظر من این نیست که چرا در ایران هگل و کانت را نمی‌فهمند، به جهنم که نمی‌فهمند؛ فاجعه این است که عمق فرهنگ خودمان مخفی است».
این جملاتی است که دکتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه، در مصاحبه با مجله «کتاب ماه فلسفه» گفته؛ به نظر می‌آید باید اضافه کرد: مشکل اساسی از آنجا ناشی می‌شود که ما به سطحی‌اندیشی که در نگاه‌های هر روزه مبتلا هستیم، راضی شده‌ایم.
تنها راه بیرون رفتن از این وضعیت بیدار کردن عقل و استفاده از عقلانیت در رفتار و زندگی است و این مهم تنها از فلسفه عقلانی ساخته است.
بررسی چگونگی راهبرد عقل می‌تواند ما را از این وضعیت خارج کند. وقتی بتوانیم از سطحی بودن اندیشه عبور کنیم، مرحله‌ی بعد یافتن عمق فرهنگ و راه ورود به جهان اندیشنده است، پس از این پدیده‌ انسان متفکر بروز می‌کند، پدیده‌ای که نیاز شدید امروز ماست.
مشکل ما با تفکر عقلانی برمی‌گردد به مشکلی که با شناخت آن داریم، بد نیست در این میان نیم‌نگاهی به نظر رنه دکارت داشته باشیم، وی در ابتدای کتاب گفتار در روش چنین بیان می‌کند: «حتی زیاده‌خواه‌ترین افراد هم معمولاً به سهمی بیشتر از آنکه [از درک درست یا عقل] دارند، تمایلی نشان نمی‌دهند».
ما احساس می‌کنیم چنان از عقل، درک درست و شیوه‌ی استدلال صحیح برخورداریم که نه برای بیشتر داشتن آن تلاش می‌کنیم و نه حتی نیاز آنرا احساس می‌کنیم.
همین برخورد را هم با فلسفه داشته‌ایم؛ «نزدیک به یک و نیم قرن است که در ایران، از فلسفه‌های عصر جدید غرب صحبت به میان آمده، ولی در این مدت -با اینکه البته برای فلسفه زمان زیادی نبوده- یک صدم از آنچه می‌بایستی انجام بگیرد، انجام نگرفته است». [مجتهدی، کریم- آشنایی ایرانیان با فلسفه‌های جدید غرب (مجموعه پژوهشی)- چاپ دوم ١٣٨٤- صفحه ١] ترجمه‌ی کتاب گفتار در روش به فارسی که با نام حکمت ناصریه منتشر شد، به عنوان اولین آشنایی رسمی و مکتوب ایرانیان با فلسفه جدید غرب، بیش از ١٥٠ سال پیش ترجمه شده و بی‌شک اگر درست خوانده و فهمیده می‌شد، عقلانیت در بین ما تا این اندازه غریب نبود.
به جرات می‌توان گفت که ما هرگز در پی آن نبوده‌ایم که خود به تحقیق در حقیقت موضوعات بپردازیم، بلکه بیشتر به تقلید کورکورانه پرداخته و بدون آنکه چیزی بر معرفت ما افزوده شود، تنها به قرقره آنچه از دیگران حفظ کرده‌ایم، مشغولیم.
برای آنهایی که معتقدند باید از شخصیت‌های ایرانی مثال آورد نیز می‌توان به این جمله‌ی ملاصدرا در مقدمه کتاب اسفار اربعه اشاره کرد: «مرد جوینده‌ی حقیقت و عاقل آن کسی است که شخصاً در صدد تفتیش و تحقیق برآید تا حقیقت برایش آشکار گردیده و به مرتبه وضوح رسیده و هیچگونه شبهه‌ای در دلش باقی نماند».
با این همه دلیل ما چه کردیم؟
به جای آنکه درگیر عقلانیت و اندیشه شویم، به کلمه‌سازی‌های عجیب و غریب پرداختیم و به جای شروع به حرکت عقلانی در مسیر شناخت کتاب عظیم عالم به جمع‌آوری و آرشیو حجم عظیمی از اطلاعات منجمد که خودمان هم نمی‌دانیم به چه دردمان می‌خورد، پرداختیم.
حاصل این می‌شود که هست؛ ما به عنوان جامعه‌ای که آغازگر نیک‌اندیشی بوده‌ است، نه تنها با فلسفه بیگانه شده‌ایم، بلکه حتی فرهنگ خودمان را هم کم‌کم فراموش کرده‌ایم.
آنچه امروز از فرهنگ و تاریخ ایران می‌دانیم، بیشتر از آنکه بر تحقیق و پژوهش استوار باشد، ناشی از شنیده‌هاست، شنیده‌هایی که گاه تنها داستان‌سازی‌هایی بی اساس است و گاه حاصل تحریف عادمانه تاریخ.
تازه اگر هم تصمیم بگیریم سیری در تاریخ و فرهنگ خودمان داشته باشیم، بیشتر منابع یا غربی است و یا رونویسی شده از منابع غربی؛ نقش ما در تبیین فرهنگ، فلسفه و تاریخ خودمان چنان کمرنگ است که برخی جرات می‌کنند بگویند: شناخت ایران را مدیون فعالیت مستشرقین غربی هستیم.
نمی‌توان همه کارهای ایران‌شناسان غربی را یکسره باطل دانست، اما شواهد نشان می‌دهد نمی‌توان به همه آنها نیز چشم بسته اطمینان کرد.
به نظر می‌رسد لازم است، یک بار دیگر تمام آنچه از خودمان می‌دانیم را مرور کرده و با نگاهی اندیشنده، همه آنها را به محضر نقد تسلیم کنیم، نقدی منصفانه و با پایه‌های علمی.
شاید این اولین قدم ما برای پیشرفت باشد.

نمادشناسی مرگ بر مبنای نقوش حک شده روی سنگ قبر در منطقه زاگرس میانی

  • ۱۰۰۴

برگزاری همایش بین‌المللی زاگرس‌شناسی توسط بنیاد ایران‌شناسی را می‌توان نقطه عطفی در مطالعات منطقه زاگرس دانست. مقاله «نمادشناسی مرگ بر مبنای نقوش حک شده روی سنگ قبر در منطقه زاگرس میانی با تاکید بر شهرستان نهاوند» به بررسی نگاره‌های باقیمانده از دوران باستان و نقوش روی سنگ‌های قبر منطقه به نمادشناسی و واکاوی مفاهیم مرگ در بین اقوام منطقه پرداخته است.

مرگ‌اندیشی سبب ایجاد فلسفه و به تبع نمادپردازی خاص مرگ در بین اقوام مختلف شده است؛ این نماد‌ها در طی اعصار و با نفوذ فرهنگ‌های متفاوت دستخوش تغییراتی شده اما همواره بخشی از باورهای کهن از طریق این نمادها به نسل‌های بعدی منتقل شده و تا زمانی که ابزار مدرنیته، تیشه بر ریشه رفتارهای سنتی نگذارده بود،‌ خود را حفظ کرده اند. منطقه زاگرس میانی به دلیل سابقه تمدن دیرپای خود، میراث‌دار نمادهایی کهن از دیرباز تاریخ است که بررسی آنها می‌تواند گوشه‌ای از باورهای مردم ایران کهن را نشان دهد. 

مرگ را می‌توان قدیمی‌ترین دغدغه بشر دانست، شاید امروز اطلاعات چندانی از دغدغه‌های انسان باستانی به صورت مکتوب یا شفاهی باقی‌نمانده باشد، اما از طریق بررسی و نمادشناسی قبرها و سنگ‌ قبرهای باقی‌مانده، می‌توان به بخشی از دغدغه‌ها و باورهای آنها دست یافت.

وجود طرح‌های خاص بر روی سنگ قبرها که گاه تکرار شده و گاه منحصر به فرد حکاکی شده‌اند و یافتن برخی آنها در گورستان‌های قدیمی این مسئله را به ذهن متبادر می‌سازد که این نقوش دارای فلسفه و نمادپردازی می‌باشند که لازم است برای دست یافتن به نگاه اقوام گذشته پیرامون مرگ به واکاوی آنها پرداخت.

اهمیت موضوع نمادشناسی تصاویر حک شده در مراسم تدفین از آن روست که با پی بردن به نگاه اقوام گذشته پیرامون مرگ، بسیاری از باورهای آنان مشخص خواهد شد و از این منظر می‌توانیم اطلاعات خود را در خصوص مردم ساکن در منطقه زاگرس میانی و شهرستان نهاوند تکمیل کنیم.

جایگاه قبور و احترامی که پیوسته بشر برای اموات داشته، سبب شده در طول تاریخ این اماکن کمتر مورد تعرض، دستکاری و تخریب قرار بگیرند. باورهای مربوط به مرگ را می‌توان از دست‌نخورده‌ترین باورهای آدمی دانست، چرا که بشر با همه پیشرفت‌هایی که از نظر تکنولوژی به دست آورده، هنوز موفق به حل مسئله مرگ نشده و ما امروز با مرگ همان‌گونه مواجه می‌شویم که مردم هزاره‌های دور. شاید پیشرفت‌های پزشکی و بهبود کیفیت زندگی طول عمر را بالا برده و برخی تعابیر پیرامون مرگ را دست‌خوش تغییر کرده باشند، اما مواجه با مرگ امری یکسان است که هنوز بزرگترین دغدغه بشر می‌باشد.

متاسفانه تا کنون بررسی نمادشناسانه و تلاش برای دست یافتن به فلسفه مرگ از طریق سنگ قبرها به خصوص در منطقه مورد نظر انجام نگرفته و اگر تحقیقی هم در خصوص گورستان‌ها بوده بیشتر برای جمع‌آوری آمار و ارقام زیرساخت روستایی و شهری بوده است. 

نوع طراحی برخی سنگ‌ قبرها در شهرستان نهاوند به شکلی است که گویی سنگ اصلی از دو بخش تشکیل یافته است؛ قسمت بالایی که شامل طرح‌هایی از گل و پرنده و شانه و قیچی و تسبیح و ... است مربوط به زندگی معنوی فرد می‌باشد، بخش متن که شامل نام و نسب و تاریخ تولد و وفات است؛ و همچنین با اشعار، ابیات و آیاتی از کتاب مقدس مسلمین قرآن مزین گشته تا بازماندگان را به ذکر دعا و فاتحه وا دارد، مربوط به زندگی مادی. اما تکه سنگی که جدا از این دو حکاکی شده به نظر می‌رسد مربوط به زندگی کیهانی شخص متوفی باشد.

از بحث فوق می‌‌توان نتیجه گرفت، ساکنان منطقه زاگرس میانی به خصوص شهرستان نهاوند، از دیرباز به وجود زندگی پس از مرگ در جهانی دیگر که مرحله بالاتری از این جهان است و هجرت و جاودانگی روح اعتقاد داشته و بر این باور بوده‌اند که مرگ جدا شدن روح حقیقی از جسم فانی و ادامه زندگی او در جهان مینوی بوده که تنها در حلقه قدرت پاک خداوندی است و دست اهریمن از آن کوتاه بوده و شخص بسته به اعمال خود در آن جهان به سمت خوبی مطلق یا عذاب هدایت می‌شده است.

علاوه بر این تصاویر حک شده روی سنگ‌های قبور که از هزاره‌های دور در آیین‌های مربوط به تدفین کاربرد داشته، نشان از پیوستگی این باورها در بین مردم دارد که تا همین اواخر ادامه داشته و مدتی است به دست فراموشی سپرده شده است.

با توجه به دلایل فوق تصاویر حک شده روی سنگ‌های قبر تنها جنبه تزئینی نداشته و مفاهیمی غنی از تروماهای کهن و اسطوره‌های زندگی، مرگ و جاودانگی را بازگو می‌کنند. با توجه به همخوانی این تصاویر در قبرها و مناطق گوناگون به نظر نمی‌رسد بتوان آنها را جز نشان‌های خانوادگی محسوب کرد. هدف از حک این تصاویر یاوری متوفی و راهنمایی او برای حرکت صحیح در سفر جاوادانه به سرمنشاء حقیقت بوده است.

 

جهت دریافت متن کامل مقاله در بیست صفحه روی نشانه زیر کلیک کنید.